کشف ۴.۵ میلیارد ریال ارز قاچاق در تایباد برخورد مرگبار موتورسیکلت با تیر برق با یک کشته و یک مصدوم در مشهد (۲۹ شهریور ۱۴۰۳) درباره «پیمان آخال» در دوره قاجار که مناطقی از شمال‌شرق ایران را جدا کرد | «فیروزه» افتاده از انگشتر خراسان راهکارهایی برای مدیریت ترافیک و کاهش تصادفات در شروع سال تحصیلی | باز آمد بوی ماه ترافیک! جزئیات به‌کارگیری سرباز معلمان برای سال تحصیلی جدید تلاش ۱۲ ساعته آتش‌نشانان مشهد برای اطفای حریق انبار چوب رباط طرق + عکس (۲۹ شهریور ۱۴۰۳) بیماری‌هایی که مرد‌ها از آن غافل هستند | مردان، ستون‌های قدرت خرما‌های تریاکی با هشیاری پلیس کرمان به مقصد نرسید جزئیات روند بررسی پرونده سرقت ۵۱ میلیون تومان از بانک سپه مشهد خواص استثنایی یک لیوان شیر چقدر است؟ اسامی عطرهای غیرمجاز اعلام شد آیا ۹ تالاب ایران در تابستان جاری خشک شده‌اند؟ ۱۳ هزار معلول در انتظار وصل و واریز مستمری تأمین مایحتاج دانش‌آموزان بهزیستی با اجرای پویش‌های «مشق مهربانی» و «همه حاضر» در کشور | اجرای این پویش‌ها در خراسان رضوی چگونه است؟ پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی (پنجشنبه، ۲۹ شهریور ۱۴۰۳) | برقراری جوّ پایدار از یکشنبه زائران عمره مفرده ۱۴۰۳ به این توصیه‌های سازمان حج و زیارت توجه کنند جان باختن یک مقنی در کاشمر براثر برق گرفتگی در چاه ۱۵ متری (۲۹ شهریور ۱۴۰۳) ضرورت اجرای قانون جوانی جمعیت در مشهد شبکه تولید و توزیع لوازم آرایشی و بهداشتی تقلبی در مشهد کشف و منهدم شد مقامات قضائی خراسان رضوی، پیگیر رفع مشکلات تولید آخرین وضعیت داروی هموفیلی در شهرستان‌ها | در شهرستان‌ها داروی هموفیلی نیست نوجوانان طرفدار نوشت‌افزار با تصاویر مفاخر شناخته‌شده و شهدا هستند رفاقت طولانی پرستاران با جانبازان در آسایشگاه توان‌بخشی جانبازان امام خمینی (ره) مشهد | اینجا همه یک خانواده‌ایم
سرخط خبرها

جاری‌ حسود زندگی زن جوان را نابود کرد

  • کد خبر: ۲۳۳۴۱۳
  • ۲۳ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۸:۳۸
جاری‌ حسود زندگی زن جوان را نابود کرد
زن جوانی با مراجعه به پلیس برای شکایت از جاری‌ خود گفت: مادربزرگم همیشه می‌گفت لباس دو جاری را نمی‌توان در یک تشت شست، اما من با اعتماد بیجا به جاری‌ام زندگی خود را به ورطه نابودی کشاندم.

به گزارش شهرآرانیوز، زن جوان در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود، با بیان داستانی تلخ از زندگی‌اش به کارشناس مرکز مشاوره پلیس خراسان‌رضوی گفت: از دوران کودکی عزت نفس پایینی داشتم. در خانواده‌ای مرفه بزرگ شدم، اما تامین نیاز‌های مادی از سوی خانواده‌ام کمبود‌ها و خلأ‌های عاطفی درونی مرا جبران نمی‌کرد. من و خواهر کوچک‌ترم یک سال با هم اختلاف سنی داشتیم، اما او بیشتر از من مورد توجه همگان بود؛ چراکه اطرافیان او را زیباتر و باهوش‌تر از من می‌پنداشتند.

من نیز همیشه سعی می‌کردم با ظاهرم توجه دیگران را به خودم جلب کنم. گاهی لباس‌های عجیب و غریب می‌پوشیدم و گاهی با آرایش‌های غلیظ و رفتار‌هایی سبک سعی در جلب توجه دیگران داشتم تا اینکه خواهرم در یکی از دانشگاه‌های دولتی پذیرفته شد و با یکی از همکلاسی‌هایش ازدواج کرد و به خانه بخت رفت. از اینکه همه نگاه‌ها به سمت خواهر کوچک‌ترم جلب شده بود، احساس بدی داشتم تا اینکه امید به خواستگاریم آمد و ما زندگی مشترکمان را در کنار یکدیگر آغاز کردیم.

با ازدواج با امید توجهی که مد نظرم بود از امید و خانواده‌اش کسب می‌کردم و با تولد فرزندم این توجه بیشتر شد. خیلی خوشحال بودم و انگار روی ابر‌ها حرکت می‌کردم تا اینکه برادرشوهرم تصمیم گرفت با دختری خیابانی که هیچ شناختی از او و خانواده‌اش نداشت، ازدواج کند. خانواده همسرم مخالفتشان را با این ازدواج اعلام کردند، اما حریف پسرشان نشدند و رها وارد خانواده ما شد.

خانواده همسرم او را عروسی ناخواسته می‌پنداشتند و توجهی به او نداشتند، اما رها سعی می‌کرد ارتباط صمیمانه‌ای با من برقرار کند. من هم گاهی با او درددل می‌کردم و از بی‌توجهی‌های همسرم بعد از تولد فرزندمان برای او سخن می‌گفتم.

در این میان رها در حالی که با من همدردی می‌کرد، گفت رویا تو بعد از زایمان کمی چاق شدی و جذابیتت را از دست دادی، به همین دلیل همسرت به تو توجه ندارد. او به من پیشنهاد داد که قرص‌های لاغری مصرف کنم تا به تناسب اندام برسم. من نیز قرص‌هایی را که رها برایم تهیه می‌کرد، مصرف می‌کردم تا اینکه پس از مدتی به قرص‌ها وابسته شدم.

یک روز که در شرایط نابسامانی قرار داشتم، از رها خواستم برایم قرص تهیه کند، اما رها آدرسی را در حاشیه شهر به من داد که خودم برای تهیه قرص‌ها به آن محل بروم. وقتی به آن محل رفتم، پس از اینکه قرص‌ها را خریداری کردم، امید و خانواده‌اش را دیدم که با نگاهی سرزنش‌آمیز مرا تعقیب می‌کردند.

در این هنگام رها از خودرو پیاده شد و با لبخندی پیروزمندانه گفت رویا مدت‌هاست که اعتیاد پیدا کرده، این هم از عروس یکی یکدانه‌تان! با دیدن این صحنه دیگر چیزی برای گفتن نداشتم و تازه فهمیدم که در چه دامی افتاده‌ام.

بررسی‌های کارشناسی و روان‌شناختی در این باره با دستور سرهنگ عمرانی در مرکز مشاوره پلیس خراسان رضوی آغاز شد.

منبع: همشهری آنلاین

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->